خاطرات بچه گی

ساخت وبلاگ

من هنوزم شبیه بچه گیام، داغ بستنی می سوزه تو گلوم
تمومه روزام تابستونه بمه، من هنوز عاشق کیم دوقلوم
من هنوزم شبیه بچه گیام، تو سرم هزارتا قمری می پره
هنوزم وقتی نوشابه می خرم، اونی رو ور میدارم که پر تره
کله زده با ماشین چاهار، زانو های همیشه پر از خراش
دنباله دوشاخه واسه ساختن، تیر کمونایی بادقت کلاش
ازم عکسی اگه باقی مونده یا کنار نخله یا تو کوچه هاش
هیچکی واسه من تولد نگرفت، توی اون شهری که قنادی نداشت
ولی تو یه بچه شهری بودی، مهد کودکت ماکارونی می داد
بستنی واست یه آرزو نبود، مداد نوکید گرون بوده زیاد
گل سرهای گرون و رنگا رنگ، بعد یه هفته واست تکراری بود
کمدت_ اونی که روش باربی بود
یه کلکسیون جوراب شلواری بود
توی تخت صورتیت خوابیدی، نوار قصه هاتو گوش کردی
طبق آماری که عکسا میدن، بیست و چنتا کیکو خاموش کردی
اسکی توی پیستای قرق شده، دلخوشیه روزای تعطیلته 
لواشک هاتو کیلویی میخری، ماهی یه تومن پول پاستیلته
من با کاسه ای که زنجیر بهش بود، تشنگیم تلف شده اما تو
نشده یدفعه امتحان کنی، لیوان لب زده باباتو
نمیخوام ساده قضاوتت کنم، نمی خوام بگم که من خوب تو بدی
شب به شب تو آینه به خودم میگم
ای پسر! کجا بدنیا اومدی؟!
من و تو به درد هم نمی خوریم، بزار زندگیت بازم لطیف بشه
من دهاتیم به زندگیت برس، حیفه که شناسنامت کثیف بشه...
حامد عسکری

درد و دل کاغذی من...
ما را در سایت درد و دل کاغذی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eyarehdabestanieman7 بازدید : 4042 تاريخ : جمعه 1 اسفند 1399 ساعت: 3:01