"نوشته فریدون برای فاحشه"

ساخت وبلاگ

انديشيدن به تو رسم، و گفتن از تو ننگ است!

اما ميخواهم برايت بنويسم

شنيده ام، تن می فروشی، برای لقمه نان!

… چه گناه کبيره ای…!

ميدانم که ميدانی همه تورا پليد می دانند،

من هم مانند همه ام

راستی روسپی!

از خودت پرسيدی چرا اگر در سرزمين من و تو،

زنی زنانگی اش را بفروشد که نان در بيارد رگ غيرت اربابان بيرون ميزند !!

اما اگر همان زن کليه اش را بفروشد تا نانی بخرد

و يا شوهر زندانی اش آزاد شود اين «ايثار» است !

مگر هردو از يک تن نيست؟

مگر هر دو جسم فروشی نيست؟

تن در برابر نان ننگ است…

بفروش ! تنت را حراج کن…

من در ديارم کسانی را ديدم

که دين خدا را چوب ميزنند به قيمت دنيايشان

شرفت را شکر که اگر ميفروشی از تن میفروشی

نه از دين .

شنيده ام روزه می گيری،

غسل می کنی،

نماز می خوانی،

چهارشنبه ها نذر حرم امامزاده صالح داری،

رمضان بعد از افطار تن فروشی می کنی،

محرم تعطيلی.

من از آن ميترسم که روزی با ظاهری عالمانه،

جمعه بازار دين خدا را براه کنم، زهد را بساط کنم،

غسل هم نکنم،

چهارشنبه هم به حرم امامزاده صالح نروم،

پيش از افطار و پس از افطار مشغول باشم،

محرم هم تعطيل نکنم!

فاحشه !!

دعايم کن …

درد و دل کاغذی من...
ما را در سایت درد و دل کاغذی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eyarehdabestanieman7 بازدید : 92 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 1:36