درد و دل کاغذی من

ساخت وبلاگ
چه خبر یار؟ شنیدم که گرفتار شدیدل سپردی و برای دگری یار شدیبعدِ دل کندنت از من دلت آرام گرفت؟خوب شد زندگی ات؟ یا که بدهکار شدی؟بی تو اینجا خبری نیست به جز غصه و دردحال خوش بودی و رفتی و دل آزار شدیبودنت, پنجره ای باز به رویاها بودناگهان پنجره را بستی و دیوار شدیعشق را با طمعِ منطق خود تاخت زدیتا نهایت به دلت سخت بدهکار شدیتو خودت خواستی از قصه ی من پر بکشیپس نگو کار خدا بوده و ناچار شدیحسرت یارِ تو بودن به دلم ماند که ماندآخرین خواسته ام قسمت اغیار شدیمن که در حد پرستش به تو دلبسته شدممن چه کردم که تو اینگونه جفاکار شدی؟پشت کردی به من ای ناز غزالِ غزلمشیر را پس زدی و طعمه ی کفتار شدیمرگِ دل نقطه ی آغاز فروپاشی هاستحیف و صد حیف که تو دیر خبردار شدی درد و دل کاغذی من...ادامه مطلب
ما را در سایت درد و دل کاغذی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eyarehdabestanieman7 بازدید : 12 تاريخ : چهارشنبه 23 خرداد 1403 ساعت: 21:47

دست و پا گر بشکند با نسخه درمان میشودچشم گریان هم دمی با بوسه خندان میشودسیل باران گر ببارد از نسیم صورتیغم مخور با خنده ای از دیده پنهان میشودمختصر گویم اگر ویران شود کاشانه ایجای هر ویرانه ای کاخی نمایان میشودیا که آید سوز غم تا بشکند خم خانه راگر که باشد همتی میخانه بنیان میشودچون مریدی می کشد رنج ریاضت سال هاعاقبت با پیر خود سوی رندان می شودای خدا هر گز نبینم بشکند قلب کسیدل شکسته باطنش از ریشه ویران میشود... درد و دل کاغذی من...ادامه مطلب
ما را در سایت درد و دل کاغذی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eyarehdabestanieman7 بازدید : 29 تاريخ : دوشنبه 7 خرداد 1403 ساعت: 18:00

قسم به فقر که حلال رنگ ایمان استقسم به نان که حروف میان انسان استقسم به سگ که نمی ترسد از وفاداریقسم به مرد که تا بوق سگ پیِ نان استقسم به درد که از طرف میبینییکی ست خیره از آن سان که حالِ نادان استقسم به مردم نادان که با کمال قصورخیال می کند از پیروان لقمان استقسم به خون که روان است از سوی نیشابورقسم به چشم که سوغات فتح کرمان است قسم به گندم ری گرچه مدتی است مدید خراج خاصه ی دولتسرای طهران است بقای سلطنت هیچ کس نمی بینم مگر خدا که به ذات از قدیم سلطان است .‌..حسین جنتی درد و دل کاغذی من...ادامه مطلب
ما را در سایت درد و دل کاغذی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eyarehdabestanieman7 بازدید : 39 تاريخ : دوشنبه 7 خرداد 1403 ساعت: 18:00

پس از این با کسی غیر از خودم همدم نخواهم شدغم خود میخورم غمخوار نامحرم نخواهم شدبه دیوار اتاقم تکیه خواهم کرد در خلوتولی هرگز گدای شانه‌ای محکم نخواهم شدبه قدری ضربه از نیرنگ همراهان خود خوردمکه دیگر هم قدم با سایه‌ی خود هم نخواهم شدنمی‌گویم که زخمی می‌زنم بر هر که زخمم زدولی دیگر برای زخم او مرهم نخواهم شداگر انسانیت شرطش حراج خویشتن باشدنمیخواهم چه اصراریست،من آدم نخواهم شد درد و دل کاغذی من...ادامه مطلب
ما را در سایت درد و دل کاغذی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eyarehdabestanieman7 بازدید : 29 تاريخ : شنبه 15 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:00

زلف آشفته ُ
خوی کرده ُ
خندان لب مست
پیرهن چاک ُ
غزل خوان ُ
صُراحی در دست
نرگس عربده جوی ُ
لبش افسوس کنان
نیم شب ، دوش به بالین من آمد بنشست
سر فراگوش من آورد
به آواز حزین گفت : ای عاشق شوریده من
خوابت هست ؟؟
عاشقی را چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست...

درد و دل کاغذی من...
ما را در سایت درد و دل کاغذی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eyarehdabestanieman7 بازدید : 24 تاريخ : شنبه 25 فروردين 1403 ساعت: 9:18

زندگی می‌کشد آخر به کجا کارت راباید از دور تماشا بکنی یارت راروز دیدار، خودت را به ندیدن بزنیشب ولی دوره کنی لحظهٔ دیدارت راعاشقش باشی و تا عشق، خریدارت شددور سازی خودت از خویش خریدارت رادوستش داشته باشی و نبیند هرگز«دوستت دارم» در سینه گرفتارت رابهترین پاسخ این درد، سکوت است، سکوتنکند باز کنی مخزن‌الاسرارت رارفتنی می‌رود و باز تو خواهی پرسیداز «نسیم سحر آرامگه یار...» ت را ابراهیم زمانی درد و دل کاغذی من...ادامه مطلب
ما را در سایت درد و دل کاغذی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eyarehdabestanieman7 بازدید : 30 تاريخ : شنبه 25 فروردين 1403 ساعت: 9:18

تو جنگجوی تازه نفس من حریف خوب

من زورگوی قصه ام و تو ضعیف خوب

من مرد افتضاح خداوند در زمین

تو شاهکار خلقت و جنس لطیف خوب

من گر چه با شکوه ولی با شکوه بد

تو گر چه ناشریف ولی نا شریف خوب

تو حرف های خوب ولی با زبان تلخ

من شعر های تلخ ولی با زبان خوب

بین من تو عشق به آلودگی گذشت

گر چه کثیف بود ولی یک کثیف خوب

حسن قریبی

درد و دل کاغذی من...
ما را در سایت درد و دل کاغذی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eyarehdabestanieman7 بازدید : 54 تاريخ : يکشنبه 20 اسفند 1402 ساعت: 0:59

روز اول: در ابتدا خداوند آسمانها و زمین را آفریدـ نمی تونم بدون تو زندگی کنم. بهت عادت کردم. وقتی نیستی احساس می کنم یه چیزی کمه. شبها خوابم نمی بره . . . همه اش یاد تو هستم. . . نمی تونم حتی یک لحظه ازت دور شم. قول بده، قول بده که همیشه باهام بمونی. قول می دم همیشه باهات بمونم. روز دوم: و خداوند آسمانها و زمین را از هم جدا ساختـ من خوشبخت ترین آدم روی زمین هستم . . . به این میگن زندگی! عزیزم من سعی می کنم زندگی برات درست کنم که لیاقتش رو داشته باشی. البته لیاقت تو خیلی بیشتر از اینهاست . . . هنوز هم نمی دونم چطور آدمی مثل من رو قبول کردی. اما مطمئن باش پیشمون نمی شی. با بابام صحبت کردم، قرار شد خرج عروسی رو بده. پول پیش خونه رو هم ازش می گیرم. نگران نباش از پسش برمیاد . . . وای که چقدر دوستت دارم! روز سوم: و خداوند روی زمین نباتات رویاندـ عزیزم نمکدون رو بهم می دی؟ آره داشتم می گفتم. امروز سرکار رئیسم بهم گفت قراره ماموریت کیش رو بدن به من. خیلی عالی میشه. می دونی که همیشه آرزو داشتم اینکار رو بکنم. ماموریت یه دو هفته ای طول می کشه. الان هوای کیش خیلی خوبه. از این ماموریت که برگردم موقعیت شغلی ام بهتر میشه؛ حتی ممکنه ترفیع بگیرم. باید خودمو نشون بدم. راستی چی می گفتی؟ روز چهارم: و خداوند آسمان را به نور نیرها روشن ساختـ وای چه بچه شیرینی. عین خودمه نه؟ چشاش که به خودم رفته، دهنش هم شبیه خودمه. وقتی اخم می کنه می شه خود خودم. قربونت برم. بگو بابا! بگو بابا ! وای دیدی خندید؟ عزیز دل بابا خندید! چه ماهه پسرم! اِ . . . چه بوئی می دی. . . خودتو کثیف کردی؟ ای بابا . . . برو یه دقه بغل مامانت ببینم بابا کار داره . . . راستی واسه چی بریم بیرون؟ هوا کثیفه واسه بچه ضرر داره. یه کیک می درد و دل کاغذی من...ادامه مطلب
ما را در سایت درد و دل کاغذی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eyarehdabestanieman7 بازدید : 54 تاريخ : شنبه 28 بهمن 1402 ساعت: 17:36

سلام ای عشق دیروزی، منم آن رفته از یادی…که روزی چشمهایم را، به دنیایی نمیدادیسلام ای رفته از دستی، که میدانم نمی آییوَ میدانم برای من، امیدی رفته بر بادیبه خاطر داریَم آیا؟ ،به خاطر دارمت،آری!سلام ای باورِ پاکی، که از چشمم نیفتادیتو در من زنده ای،…هستی!، گمانم دوستت دارمکه با هر واژه ی شعرم، عجینی، مثل همزادیسکوتم را نکن باور، خودت هم خوب میدانیکه در اشعارِ من چیزی، شبیهِ داد و فریادیفلانی وصفِ این حسرت، مگر در شعر میگنجد؟!تصور کن درِ حجله، بمیرد تازه دامادیاسیرِ عشقِ من بودی، زمانی…لحظه ای، روزیرهایت کردم و گفتم: پرستویم تو آزادینوشتی :بی تو میمیرم، خرابت میشوم عمریخلافِ آنچه میگفتی، ببین حالا چه آبادی!!نه پیغامی، نه پسغامی، چه راحت بردی از یادَم!نه حتی نامه ای…شعری، برایِ من فرستادیحقیقت زهر تلخی شد، که آگاهانه نوشیدماز این هم تلخ تر باشی، همان شیرینِ فرهادیمحمدرضا نظری درد و دل کاغذی من...ادامه مطلب
ما را در سایت درد و دل کاغذی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eyarehdabestanieman7 بازدید : 61 تاريخ : شنبه 2 دی 1402 ساعت: 14:20

زیر مجموعه ی خودم هستممثل مجموعه ای که سخت تهی ستدر سرم فکر کاشتن دارمگرچه باغ من از درخت تهی ستعشق آهوی تیزپا شد و منببر بی حرکت پتوهایمخشمگین نیستم که تا امروزنرسیدم به آرزوهایمنرسیدن رسیدن محض استآبزی آب را نمی بیندهرکه در ماه زندگی بکندرنگ مهتاب را نمی بینددوری و دوستی حکایت ماستغیر از این هرچه هست در هوس استپای احساس در میان باشدانتخاب پرنده ها قفس استوسعت کوچک رهایی رااز نگاه اسیر باید دیدکوه در رشته کوه بسیار استکوه را در کویر باید دیدگرچه باغ من از درخت تهی ستدر سرم فکر کاشتن دارمشعر را، عشق را، مکاشفه راهمه را از نداشتن دارم... یاسر قنبرلو درد و دل کاغذی من...ادامه مطلب
ما را در سایت درد و دل کاغذی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eyarehdabestanieman7 بازدید : 80 تاريخ : شنبه 11 آذر 1402 ساعت: 3:14