درد و دل کاغذی من

متن مرتبط با «نفر» در سایت درد و دل کاغذی من نوشته شده است

یک نفر مثل برگ در طوفان

  • کفشهایم کجاست؟ میخواهم بی خبر راهی سفر بشوممدتی بی بهـــــار طی بکنم دوسه پاییــــز دربــه در بشومخسته ام از تو از خودم از ما، ما ضمیـــر بعیــــد زندگی امدونفر انفجار جمعیت است پس چه بهتر که یک نفر بشومیک نفر در غبـــار سرگردان یک نفــر مثل برگ در طوفانمی روم گم شوم برای خودم کم برای تو دردسر بشومحرفهــــای قشنگ پشت سرم آرزوهـــــای مادر و پدرمحیف خیلی از آن شکسته ترم که عصای غم پدر بشومپدرم گفت دوستت دارم پس دعـــا مـــی کنم پدر نشویمادرم بیشتر پشیمان که از خدا خواست من پسر بشومداستانی شدم که پایانش مثل یک عصر جمعه دلگیر استنیستـم در حدود حوصله ها پس صلاح است مختصر بشومدورها قبر کوچکی دارم بی اتاق و حیاط خلوت نیستگاه گاهی سری بـزن نگذار با تو از این غریبه تر بشوممهدی فرجی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها