در سال های قحطی لبخندهمچون یوز های گرسنه به سمت شادی دویدیماز نفس افتادیم و در سراب آرام گرفتیماز ما نقشی ماند در دل طلایی گندم زارمترسک هایی شدیم در قبیله سکوت... بخوانید, ...ادامه مطلب
عاشقم اهل همین کوچهی بنبست کـناری که تو از پنجرهاش پای به قلب من ِ دیوانه نهادی تو کجا؟ کوچه کجا؟ پنجرهی باز کجا؟ من کجا؟ عشق کجا؟ طاقتِ آغاز کجا؟ تو به لبخند و نگاهی منِ دلداده به آهی بنشستیم تو در قلب و منِ خسته به چاهی گُنه از کیست؟ از آن پنجرهی باز؟ از آن لحظهی آغاز؟ از آن چشم ِ گنه کار؟ از آن لحظهی دیدار, ...ادامه مطلب